نویسنده: لیدا شکوهی یکشنبه 83/9/29 ساعت 7:20 عصر
مهربونم سلام...
دلم برات یه ذره شده.... نمی دونی چقد دلم تو رو می خواد....
مهربونم راستی راستی می تونی منو بفهمی....
آخه می دونی باور خیلی چیزا این روزا مشکل شده....
یکیشم باور دل دیوونه ی منه...
با تو آرومه آرومم.. انگاری خدا باهامه..
دوست دارم... دوست دارم.... دوست دارم...
اگه برات ممکنه زود به زود برام بنویس...
آخه وقتی نوشت هاتُ می خونم پر درمیارم...
کلی ذوق می کنم که تو واسم یه چیزای نوشتی...
مهربونم مال خودمی ...دوست دارم .... دوست دارم .....